مبحث مدیریت موزه در سالهای اخیر به یکی از اساسیترین دغدغههای سازمانها و مؤسسات مرتبط، در سطح جهان و بهویژه در اروپا تبدیل شده است؛ بهطوریکه دانشگاه آزاد برلین در آلمان امسال نیز برای سومین سال پیاپی با همکاری برخی از مؤسسات دیگر از جمله مؤسسه تحقیقات موزه، دانشگاه هاینریش هاینه در دوسلدورف و موزه مردمشناسی کیکبرگ برنامهای آموزشی- تکمیلی با محوریت موضوعی مدیریت موزه ارائه میدهد. این برنامه آموزشی که با ارائه گواهینامه پایان مییابد عبارت است از 9 سمینار در مدت زمان 9 ماه که با هدف ایجاد حداقل استاندارد مدیریت کیفی موزه بر پایه شناختی عملی انجام میگیرد. این مجال نگاهی است بر روند مدیریت موزهای دهههای اخیر در کشور آلمان که میتواند راه کارهای جدیدی را پیش روی موزهداری کشورمان که همواره از فقدان مدیریتی صحیح و کار آمد رنج میبرد قرار دهد.
به گفته کار شناسان، امروزه بسیاری از موزهها با نوعی تغییر الگو روبهرو هستند که در این میان بحران بودجه عمومی، آنها را به گزینش راه کارهای جدیدی از حیث سازماندهی، تامین مخارج، شیوه نمایش و چگونگی ساماندهی مستقل وادار کرده است که در این راستا بالا بردن میزان آگاهی، شناخت ابزارهای اقتصاد صنعتی، جذب سرمایهگذاری و همچنین اسپانسرها، بالا بردن سطح کارایی مفید و هدایت و ایجاد انگیزه در کارکنان موزه، جهت یابی گروههای دارای اهداف مشابه و در نهایت بازاریابی و نظارت بر کار موزه، امری مهم و ضروری است.
روند موزه داری در آلمان پس از اتحاد دوباره این کشور در دهه 90 میلادی گریبانگیر دو جریان اساسی بوده است؛ از یک سو با تاسیس روز افزون موزه در دهه 1980 موزههایی پدید آمدند که مخارج آنها بسیار بیشتر از دیگر مکانهای فرهنگی – شهری بود. از سوی دیگر جامعه آلمان پس از اتحاد دوباره این کشور و رکود حاکم بر آن سالها دچار نوعی بحران مالی شده بود که این امر از موزهها و دیگر مؤسسات فرهنگی بیش از سایر مکانها تفکر و عملکرد اقتصادی قوی تری را طلب میکرد.
موزهها میبایست با منابع موجود مفیدتر کار کرده و در عین حال در آمد بالاتری کسب میکردند. این در حالی است که تعداد بازدیدکنندگانی که در دهه 1980 بهدلیل ایجاد علاقه عمومی به نمایشگاهها در برخی موزهها کمی افزایش یافته بود در دهه 1990 کاهش یافت. در سالهای رکود اقتصادی بهدلیل فقدان کمکهای مالی از یک سو و هم چنین نبود اسپانسرها از سوی دیگر، موزهها را با مشکلات اقتصادی فراوانی مواجه ساخت. با اهمیت روبه رشد رسانههای جدید، شیوه شناخت و مشاهده اشیا و بهدنبال آن اساس کار موزه ارزیابی شده و تواناییهای رقابتی موزهها در مقایسه با دیگر مؤسسات فرهنگی مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
نقطه ثقل مباحث انجام شده طرح پرسشهای اساسی پیرامون چگونگی تامین هزینهها، بازاریابی، الگوی هدایتی جدید و ایجاد زمینه استقلال موزه بود. سخنان وزیر فرهنگ آلمان مبنی بر تفکر اقتصادی ضرورت تام دارد و به طرز گویا و روشنی در برگیرنده موضوع مدیریت موزه در دهه1990 است در حالیکه امروزه با گذشت نزدیک به دو دهه نه تنها اعداد و ارقام که بیش از همه کیفیت کار موزه مورد توجه است.
بهطوریکه امروزه در سطح جهان مدیریت موزه به تکلیفی پذیرفته شده مبدل شده است. بر این اساس موزههای کشور آلمان که اغلب موزههایی با مسئولیت شهری هستند طی آن سالها موظف به کاربرد الگوی هدایتی شهری جدیدی در راستای ایجاد تفکر اقتصادی شدند. یکی از نتایج الگوی جدید هدایتی به جریان انداختن برنامههای تولیدی با استفاده از شماره کد و ایجاد زمینه مقایسه کارایی درون شهری از طریق تولیدات بود. از دیگر جنبههای مورد بحث در موزههای شهری ایجاد زمینه استقلال حقوقی خارج از مسئولیت دولتی بود، بر این اساس سازمانها بهعنوان یک بنیاد یا کانون میبایست پتانسیلهای صرفه جویی درون مؤسسات را شناسایی کرده و بهطور همزمان روند جذب کمکهای مالی و همچنین جذب اسپانسرها را نیز تسهیل کنند.
در پایان دهه 1990 مرحله جدیدی از تکامل مدیریت موزهای مبنی بر نوعی تغییر نگاه بر زاویه مدیریتی موزه از درون به بیرون و در حقیقت بر پیامدها و تاثیرات یک موزه به کار گرفته شد و مبحث مدیریت موزه را با پرسشهایی پیرامون استقلال و وظیفه اجتماعی آن مواجه ساخت. کار شناسان معتقدند همانگونه که برای بقا در یک جامعه همواره رو به تغییر، تعیین هدف ابزار عمده مدیریت به شمار میرود در ارتباط با مبحث موزه داری نیز هدف ،تعریفکننده کار کرد، سود و همچنین نقش یک موزه در جامعه بوده و خلأهای ناشی از نبود موزه را در کشور آشکار میسازد. چنین میتوان گفت که مدیریت، چرخهای است که برای دستیابی به وضعیتی ایده آل که بر مبنای یک هدف تعریف شده است، با ایجاد برنامهای سازمان یافته و
به کار گیری منابع موجود ،وضعیت حاصل را در پایان این چرخه بهعنوان نتیجه یک سازمان مورد ارزیابی قرار میدهد.
در حالیکه کارشناسان در دهه 90 همواره در جستوجوی منابع مالی جدید برای موزه، به شناسایی اسپانسرها ،محافل دوستی، هتلداری و... روی آورده بودند امروزه بیش از همه برخورد راهبردی با مخارج و در آمد در همه حوزههای سازمانی موزه در اولویت توجه قرار گرفته است. طیف در آمد موزهها در این میان با برگزاری نمایشگاهها، اجاره دادن موزه و همکاری با دیگر نمایشگاهها از یک سو و در سطح بینالمللی نیز همچنان که در اروپا متداول است با در آمد حاصل از اجاره دادن داراییهای موزه افزایش یافت. بر این اساس ایجاد زمینه برای مقایسه بخش داخلی به لحاظ کارایی موزهای ابزاری مهم در راستای دستیابی به نتایج موفقیت آمیز بود که در این میان شیوه محکزنی هدفمند و استفاده از شماره کد، ابزارهای متداول تری به شمار میرفت. برای نمونه موزه یووان گراتس ،که با به کار گیری طرح محک زنی موزه اتریش از سال 2005 ،یک کاتالوگ محکزنی به همراه یک ستون شماره کد ایجاد کرده است.
موزههای ایالتی نیز این شماره کدها را برای مقایسه نتایج سالانه خود مورد استفاده قرار دارند. از شماره کدهای مهم میتوان به میزان پشتوانه داخلی، در آمد حاصل از کارتهای ورودی هر بازدیدکننده، مجموع هزینههای ایجاد شده توسط بازدیدکنندگان و یا زیادی تعداد کارکنان موزه اشاره کرد. اساس و پایه ارزشیابی کار بر آورد همه فعالیتهای ضروری انجام شده در راستای موفقیت یک موزه است.
از سوی دیگر شناخت شخصیت و علایق بازدیدکنندگان مختلف به عبارت بهتر گروههای دارای ویژگیهای مشابه و انتظارات آنها عمدهترین بخش از دانش مدیریت موزه محسوب میشود. الگوها و شماره کدها، هم بازدیدکننده و هم دیگر افراد جامعه را به یک میزان در دایره دید موزهها قرار میدهد. به گفته کارشناسان تقربیا در تمامی الگوها ارتباط میان موزه و بازدیدکننده بهعنوان یک تفکر مرکزی و اصلی مطرح میشود. اعتقاد به مردم یکی از مراحل آغازین بحث مدیریتی است و ریشه در این پرسش دارد که چگونه میتوان با بازاریابی بیشتر و حرفهایتر بازدیدکنندگان بیشتری را به موزه جذب نمود. هرچند تفکر اصلی و نخستین، تغییر کرده است، لذا دیگر صحبت از کمیت میهمانان برای پر کردن خلأهای مالی نیست بلکه بر عکس صحبت از کیفیت انتقال و ارتباط میان بازدیدکننده و موزه است.
ایجاد زمینه جلب توجه موزهها به سوی جامعه و مردم امر بازار یابی را که دربرگیرنده مفاهیمی نظیر علامت گذاری به عبارت بهتر ایجاد نشان است به کانون توجه مدیریت موزه تبدیل میکند. ایجاد نشان آن هم بهصورت آگاهانه برای یک موزه در سالهای گذشته برای موزههای جدید همواره به منزله یک راهبرد مدیریتی جدید بوده است. نشان به معنای وظیفه و تعهد از حیث تولید و خدمات است که هر دو دیدگاه امروزه در راستای موفقیت در امرموزه داری به شکل تفکیکناپذیری با هم گره خوردهاند. ایجاد نشان به خلق هماهنگی از یک سو و تمایز با دیگر موزهها و مکانهای فرهنگی از دیگر سو منجر شده و برای بازدیدکنندگان نیز به مثابه نخ قرمز ضروری در ارتباط با خدمات موزهای و فرهنگی روبه رشد محسوب میگردد.
ضمن آنکه موزههای بزرگ بینالمللی نظیر گالری تیت در لندن مدیریت ایجاد نشان را بهعنوان راهبرد مهمتر در صدر کار خویش قرار داده است. بهطور کلی تمامی ساختارها و فرآیندهای داخلی در ارتباط هماهنگ با نشان موزه قرار دارند که برای بازدیدکنندگان نیز در تمامی فعالیتهای موزه نمود پیدا میکند. نشان در حقیقت توصیفکننده یک هویت کاری گسترده است که لوگو و طراحی صنفی یک موزه بهعنوان نشانههای قابل رویت آن محسوب شده و در موفقیت نشان نقش تعیین کنندهای داراست.
استانداردهای عمومی موزه در آلمان در مقایسه با دیگر کشورها ی اروپایی به نسبت دیرتر به ظهور رسیده است، در حالیکه تقریبا در تمامی کشورهای همسایه آلمان استانداردهای موزه سالها پیش بهعنوان اساس حمایت عمومی مطرح شده بود در آلمان این موضوع تازه در سال 1999در جلسهای در موزه معادن آلمان در شهر بوخوم در دستور جلسه قرار گرفت. هر چند نباید از نظر دور داشت که با تمامی این اوصاف رشد استاندارد موزه در آلمان بسیار سریعتر و روانتر از دیگر نقاط بوده است بهطوریکه در سال 2006 اتحادیه موزههای آلمان استانداردهای موزه را که میبایست در ارتباطهای بزرگتر یک سیستم مدیریتی کیفی مورد توجه قرارگیرد تعیین نمود.
بر این اساس میتوان به الگوی برتر مدیریت کیفی اروپایی اشاره کرد که اتحادیه موزه فنلاند بهمنظور بررسی استانداردهای خود آنرا مورد استفاده قرار داده است. این الگو برای موزهها از آن جهت کاربرد دارد که با همه گروهها از کارکنان موزه گرفته تا جامعه و محیط زیست به یک اندازه مرتبط بوده و هم فرآیند کار و هم تولیدات موزه را مورد محک قرار میدهد. اهداف کیفی مطرح شده در این الگو صرفا تظاهر و ادعا نبوده بلکه از طریق ابزار خود ارزیابی انعطاف پذیر شده و قابلیت هماهنگی پیدا میکند.
برای سازمان های بدون سود آوری مانند موزههایی که قصد دارند یک ارزش افزوده غیرمادی برای جامعه به همراه بیاورند فلسفه به کارگیری این الگو بسیار تعیینکننده است این فلسفه در برگیرنده یک فرآیند بهبود مستمر و یک ساز مان آموزشی است؛ هر چند موزهها نیز میبایست برای حفظ بقای خود تغییرات اجتماعی را در نظر داشته باشند و نسبت به آن واکنش نشان دهند.بهطور کلی موزهها امروزه در سطح جهان مباحث پیرامون ابزارها و راهبردهای مدیریت آن را حدود 15 سال است که پیشه خود ساختهاند چرا که این امر علاوهبر اقتصاد موزه، اهداف و ارزش افزوده اجتماعی آن را محک زده است.
bundestag.de